حلقه گمشده ای به نام دانشمندان مُبَدِّل
وقتی به استادان دانشکده های فنی دانشگاه های ایران نگاهی به چشم خریدار بیندازیم، خواهیم دید که تعداد قابل توجهی از آنها در مرز دانش قرار دارند و بسیار قدرتمندند. مقاله هایی که در بهترین ژورنال های خارجی به چاپ میرسد و برگزیده شناخته می شود، تعداد ارجاعاتی که به این مقالات میشود و عناوینی که دنیا برای شخص این دانشمندان انتخاب می کنند(عناوینی مثل: در زمره 50 دانشمند برتر دنیا) همگی گویای همین قضیه هستند. سرعت و همچنین آهنگ رشد علمی کشور هم حقیقتاً افتخارآمیز است. بر اساس نتایج پایگاه استنادی اسکوپوس (Scopus) از نظر تعداد مدارک و مستندات علمی که در کشور تولید شده، ایران رتبه شانزدهم را در دنیا دارد. همچنین به گزارش دو پایگاه معتبر علمی New Scientist و Science Metrix، ایران با نرخ رشد یازده برابر متوسط جهانی بین سالهای 1980 تا 2009 ، از نظر رشد علمی، رتبه اول را در سطح جهان بدست آورده است (برگرفته از کتاب صعود چهل ساله).
اما از طرفی مشاهده می شود که این رشد شگفت انگیز، تأثیری که از آن انتظار میرفت را در صنعت نگذاشته است. مهمترین پشتوانه صنعت یک سرزمین ، قبل از سرمایه و امکانات وارداتی، علم است. علمی که از درون همان سرزمین تولید شده و مثل جریان برق، بصورت مداوم بتواند چراغ پیشرفت صنعت را روشن نگه دارد. حال سؤال اساسی اینجاست که چرا علم تولید شده در ایران، آنچنان که انتظار میرود، صنعت را متحول نمیکند؟
این سؤال، یکی از سؤال های اساسی است که در سطح مدیریت استراتژیک کشور باید بررسی شود. شاید دلایل بسیاری به ذهن و یا به گوش شما رسیده باشد مثل کم کاری دولت، عدم برنامه ریزی آموزش عالی، رخوت دفتر ارتباط با صنعت دانشگاه ها، ناکارآمدی بخش تحقیق و توسعه وزارت صمت و همچنین بی توجهی صاحبان صنایع به بخش R&D شرکت ها و …
اما در این مقاله، به عنوان یک محقق مدیریت، حلقه گمشده ارتباط دانشگاه و صنعت را با نگاه عمیق تری بررسی کنم. از شما میخواهم به این امر دقت ویژه ای داشته باشید
در خصوص صنایع، با بررسی آماری صنایع مختلف چه صنایع قدیمی و چه پیشرفته، به راحتی متوجه میشویم که متولی این صنایع، افراد بودند نه نهادهای حاکمیتی. هیچ نهاد دولتی ای به هنری فورد و بیل گیتس و استیو جابز و ایلان ماسک دستور نداده بود این صنایع را راه اندازی کنند. در ایران هم وضع تقریباً به همین منوال است. صنایع غذایی، مواد شوینده و لوام خانگی به دستور دولت ایجاد نشده و حتی حمایت هم نشده است. راه اندازی و پیشرفت صنایع قائم به افراد است نه به دولت و احزاب. در خصوص دانش نظری هم که وضع مشخص است. تولید دانش کاملاً وابسته و منحصر به یک فرد است و ابتدا از قوه تصور دانشمند آغاز خواهد شد. با این توصیفات که راجع به شکل گیری صنعت و دانشگاه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که علم و صنعت را باید افراد بر عهده بگیرند نه نهادها. افرادی با قابلیت های خاص که اسمشان را گذاشته ام: دانشمندان مُبَدِّل
دانشمند مُبَدِّل کسی است که یک قدرت منحصربفرد دارند. قدرتی که نه دانشمند نظریه پرداز و نه صنعتگر دارد. او قدرت پیوند بین دانشمند نظری و صنعتگر را دارد. او قدرت برقراری رابطه بین تئوری های دانش و نیازهای صنعت را دارد و در یک کلام او توان تبدیل علم نظری به علم عملی را دارد از این جهت نامش شده است دانشمندمُبَدِّل.
شاید همان ابتدای امر، اینطور به نظر بیاید که دانشمند مُبَدِّل یک سوپرمن است که تمام توانایی دانشمند نظری و مهارت صنعتگر را دارد. اما به هیچ وجه اینطور نیست. اتفاقاً اگر دانشمند مُبَدِّل را از نظر دانشی بای ک دانشمند نظریه پرداز مقایسه کنیم درمی یابیم که اصلاً قدرت او را ندارد. از طرفی اگر او را با یک صنعتگر مقایسه کنیم به هیچ وجه مهارت او را ندارد.
سوال اینجاست: پس او چه چیز دارد که می تواند این دو را به هم پیوند بزند و یک قدرت فوق العاده بسازد.
دانشمند مُبَدِّل سه ویژگی اساسی دارد که از او یک ابرمرد میسازد: اول قدرت فهم، دوم قدرت مشاهده، سوم قدرت اتصال
اولین ویژگی: قدرت فهم تئوری ها
ویژگی ای که باعث ارتباط بین دانشمند نظری و دانشمند مُبَدِّل می شود، قدرت فهم تئوری است. از دانشمند مُبَدِّل نباید انتظار داشت که نظریه تولید کند. توانایی دانشمند مُبَدِّل اینست که می تواند تئوری های دانشمندان نظری را به خوبی درک کند. همانطور که ویژگی خاص دانشمندان نظری مانند اینشتین و دکتر حسابی قدرت تصور بالاست، ویژگی خاص دانشمند مُبَدِّل اینست که زودتر از دیگران، حرف دانشمندان نظری را می فهمد.
دومین ویژگی: قدرت مشاهده نیازهای صنعت
ویژگی ای که باعث ارتباط بین دانشمند مُبَدِّل و صنعتگر می شود، قدرت مشاهده فوق العاده اوست.از دانشمند مُبَدِّل نباید انتظار داشت که مهارت اجرایی صنعتگر را داشته باشد . اما توانایی خاص او اینست که با قرار گرفتن در محیط اجراء، همه جزئیات را به خوبی مشاهده می کند و در نهایت درک خوبی از دستگاه ها و فرآیندهای جاری پیدا میکند.
سومین ویژگی: قدرت اتصال
قدرت اتصال مهمترین ویژگی دانشمند مُبَدِّل و وجه تمایز او با دانشمند نظری و صنعتگر است. زمانی که دانشمند مُبَدِّل در معرض تئوری های جدید قرار میگیرد، ذهن جستجوگر او به دنبال این پاسخ است: این تئوری را در کجایِ اجرا می توان استفاده کرد؟ و وقتی در محیط اجرا قرار می گیرد و به موضوعی برمی خورد این سؤال اساسی اوست: کدام تئوری، می تواند در این محیط بکار گرفته شود.
آیا مثالی از دانشمندان مُبَدِّل وجود دارد؟
مثال های زیادی از دانشمندان مُبَدِّل در تاریخ علم وجود دارد که در این مقاله به چند نمونه محدود اشاره می کنیم. شاید معروف ترین مثال در این زمینه، ساخت بمب اتم باشد. همه می دانیم نظریه آلبرت اینشتین زیربنای ساخت بمب اتم شد. اما آیا او بمب اتم را ساخت؟ هرگز. او حتی به آزمایشگاه ساخت بمب اتم هم نرفت. کسی که مدیر پروژه بمب اتم بود یک فیزیکدان نظری برجسته و استاد دانشگاه استنفورد به نام رابرت اوپنهایمر بود. رابرت اوپنهایمر یک مثال کاملاً عینی از دانشمند مُبَدِّل است.البته باید مرا ببخشید که اولین مثال من راجع به یک سلاح خطرناک و ضد بشری بود. اما اینشتین را همه می شناسند و داستان بمب اتم را هم، همه شنیده اند و همه اینها باعث میشود، مثال من گویا و قابل لمس باشد.
اما مثال های گویای دیگری راجع به دانشمندان مبدل وجود دارد مثل آقای هنری فورد. هیچکدام از تئوری ها و نظریه هایی که باعث اختراع موتور بنزینی بود، متعلق به او نیست. اما درک عجیبی از موتور و ماشین داشت. او توانست حاصل کار چندین دانشمند را در کارخانه فورد تجمیع کند و آغاز تولید انبوه خودروسازی در جهان را به نام خود رقم بزند.
یا آقای فولر، معمار برجسته و بسیار معروفی است که سازه های خارق العاده ای رو از خودش به یادگار گذاشته اما او هیچ یک از تئوری سازه ها را کشف نکرده و از طرف دیگر هیچ سازه عظیمی را هم خود نساخته است. او درک عمیقی از سازه ها داشت و با طراحی های خود امکان استفاده از آن را به صنعتگران ساختمان، نشان می داد.
در ایران هم نمونه هایی از این دانشمندان مبدل داریم که تأثیر شگرفی بر صنعت خود داشتند. مثال پرافتخار و برجسته آن دکتر کاظمی آشتیانی دانشمند برجسته سلول های بنیادین است که توانست مؤسسه رویان را در ایران پایه گذاری کند و ایران را به جایگاه دوم در کل جهان برساند. وقتی که سخنان او را گوش می دادم، متوجه شدم کارهای او با شاخص های یک دانشمند مُبَدِّل دقیقاً منطبق است. فهم بالای تئوری ها و مشاهده عمیق صنعت و توانایی اتصال این دو، از او شخصیتی بی نظیر در این عرصه ساخته بود. بسیاری از دانشمندان سلول های بنیادین از نظر مقاله و سطح دانش آکادمیک از او بالاتر بودند اما فقط او توانست چنین کار عظیمی را انجام دهد. و مثال آخر من، پدر نانوی ایران، پروفسور رفیعی تبار است. توصیه می کنم به سخنرانی های ایشان گوش دهید. اطلاعاتی که در مورد صنعت داشت، از خیلی از صنعتگران این عرصه بیشتر و به روز تر بود.
کلام آخر:
مطالبی که در این مقاله بیان شد، حاصل مشاهدات مستقیم نویسنده است و با هدف طرح موضوع بیان شده است. همین جا از دانش جویانی که می توانند در این عرصه تحقیق کنند، دعوت میکنم که رساله خود را به این امر اختصاص دهند و روی کمک من هم حساب کنند. دانش جویان عزیز می توانند از طریق نظرات و یا تماس با ما در این خصوص ارتباط برقرار کنند. از نظر من، حلقه گمشده توسعه کشور عزیزمان ایران، دانشمندان مُبَدِّل است و روزبروز خلاء آنها بیشتر حس می شود. و اگر بپرسید این دانشمندان را باید در کجا جستجو کرد پاسخ خواهم داد: بین اساتید دانشگاه .
اما چه شاخصی هست که آن ها را از سایر اساتید، متمایز میکند؟ شاخص های جزئی (فهم تئوری، مشاهده نیاز صنعت و قدرت اتصال) مطرح گردید و توضیح داده شد. اما نشان مهم تر که شاخص های جزئی را نیز در بر میگیرد، منش مدیریتی است. استادان دانشگاه که در عرصه مدیریت (چه در فضای دانشگاهی و چه خارج آن) خوش درخشیدند، از نظر من، مستعدترین افراد برای عنوان دانشمند مُبَدِّل هستند.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
تغییر ناگهانی رفتار طبیعی نیست. آن را ریشه یابی کنید.
داستان ریاضی در دانشکده مدیریت
استقلال رفتاری مدیران و انگیزش کارکنان
چالش نوشتار با جمله ” مکتوبش کن “
- (+98) Iran
دیدگاهتان را بنویسید