اولین جرقه : داستان کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک
متن کلیپ اولین جرقه : داستان کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک
داستان کتاب ” سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک ” از کجا شروع شد؟
امروز میخواهم داستان این کتاب یعنی ” سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک ” را برای شما تعریف کنم. دوستان عزیزم سلام. حالتون چطوره؟ . امیدوارم در نهایت صحت و سلامت باشید و شادی روزافزون.. داستان جالبی دارد. بالاخره هر کتابی یک داستان و پشت صحنهای دارد. پشت صحنههای خیلی از فیلمها شاید حتی جذابتر از خود فیلم باشند. این کتاب هم مثل یک فیلم پر از جلوه های ویژه، پشت صحنه هیجان انگیزی دارد. داستان مربوط است به سیزده سال پیش یعنی حدودا سال هشتاد و شیش، هشتاد و هفت و از اینجا آغاز می شود که ما در یک شرکتی بودیم که خیلی محل رفت و آمد بود. البته نه محل رفتوآمد ارباب رجوع ! محل رفت و آمد مدیران بالادست بالاخص مدیرعامل. در شرکت ما مدیر خیلی زود عوض میشد.
رکوردِ عوض شدن مدیر
من حتی سابقهی یک ماههی عوض شدن مدیر را در آنجا دارم. برای خود من هم عجیب بود که چطور میشود یک مدیر در عرض یک ماه انقدر سریع عوض شود. میخواستم به مسئولین امر بگویم لااقل کاری کنید مدیرِ بخت برگشته حداقل اینقدر بماند که پول تاکسی اش دربیاید.
کارهای کلیشهای مدیران عامل جدید
خلاصه هر مدیری که می آمد و در خدمتش بودیم، یک سری کارهای روتین را انجام میداد.
جابجایی افراد و حذف امکانات
مثلاً اگر بیشتر از دو ماه میماند شروع میکرد به عوض کردن ساختار. یه عدهای را در طبقات بالا جای میداد و یک عده ای را پایین می آرود.در خلال این کارها بعد از یک مدتی میدید شرکت در مسائل مالی ضعیف است و کم آورده. اینجا شروع میکرد به حذف امکانات. مثلاً صبحانه و ناهار را حذف میکرد. بعد از یک مدتی ارزاق کارمندان را قطع می کرد. همین ارزاقی که قبل از عید نوروز و ماه رمضان و گاهی هم اول فصل زمستان می دادند.
تعدیل
پر واضح است که با این کارها مشکل مالی شرکت حل نمیشود اینجا بود که مدیر گام بعدی را بر میداشت و آن هم چیزی نبود جز تعدیل کردن. این کارها از بس تکرار شده بود که به کلیشه تبدیل شده بود و با ورود مدیر، همه می توانستند حدس بزنند قار است چه اتفاقی بیفتد: عوض شدن ساختار، جابجایی مکان های فیزیکی، حذف امکانات کارمندان یا دست آخر تعدیل. البته یکی را یادم رفت. هر مدیری که می آمد به بهانه های واهی چندنفر بالادستی را اخراج می کرد و نورچشمی های خودش را جایشان می آورد.
و دوباره مدیرعامل عوض شد
این قضایا ادامه داشت تا اینکه یک بار ما را صدا زدند که مجدداً مدیر عامل عوض شده و فرد جدید قرار است سخنرانی کند. مدیر عامل جدید مدتی در اتاقش مشغول مطالعه اسناد و مدارک بود و چندبار هم از جاهای مختلف شرکت بازدید کرده بود و حسابی سر خود را شلوغ کرده بود تا بفهمد در شرکت، اوضاع از چه قرار است. یک روز به ما گفتند قرار است مدیرعامل برای شما صحبت کند و همه باید بروند سالن اجتماعات. ما مدیرعامل را ندیده بودیم. یک رفیقی داشتم که اصلاً ایشان باعث شده بود من در این شرکت کار کنم. از دوران دانشگاه باهم دوست بودیم.
از رفیقم پرسیدم : اینجا چه خبره؟ قراره چی بشه؟
گفت: عزیزم، طبق معمول یک مدیر عامل جدید آمده الان میخواد یه سخنرانی طوفانی کنه و بگه آقا من این اهداف رو دارم. من میترکونم و غوغا میکنم. بعدش عین همه مدیرای قبلی دوباره عوض شدن جاها و جابهجایی بعدش هم فشار مضاعف به کارمند همون چیزای تکراری همیشگی.
همکار تنومند اتاق ما
در این قسمت داستان از شما میخواهم مطلبی را گوشه ذهنتان داشته باشید. در اتاق من و رفیق هم دانشگاهیم شخص سومی هم تشریف داشت. این همکار ما خیلی تنومند و با جثهی خیلی بزرگی بود و در اون گوشهی اتاق نشسته بود. یه جایی در کنج که هیچکس نتواند مانیتورش را ببیند و ایشان استاد بازیهای فکری کم حجم برای کامپیوتر بود. یادم می آید که یکبار یک سیدی آورد که شصت و پنج تا بازی فکری داشت و تک تک این بازی ها را نصب میکرد و خب بعضی از بازیها در دستگاه ایشان نصب نمیشد و در دستگاه همکاران دیگر نصب میشد. ایشان از همکاران دیگر می خواست که بازی را نصب کنند و در پیشبرد بازی ها حضور فعال داشته باشند. ( چه قشنگ خودم را تبرعه کردم. داستان را طوری گفتم که انگار در دستگاه من اصلا چیزی نصب نشده . البته که در دستگاه من هم یک سری بازی ها نصب بود ). این همکار تنومند ما را در پس ذهنتان ذخیره کنید که در آینده با او کار داریم.
وضع ظاهری مدیرعامل جدید
خلاصه همه ما کارمندان با بیحوصلگی رفتیم در سالن اجتماعات. همان جایی که قرار بود سخنرانی انجام شود. همهمه زیادی در کل سالن جریان داشت. همه داشتند با یکدیگر صحبت میکردند. مثل شب عید شده بود و بساط دید و بازدیدها گرم بود. بعضی از افراد که یکدیگر را خیلی وقت بود ندیده بودن باهم دیدار میکردند و کنار هم مینشستند و به قول خودمان خنده و هرهری بود که صدایش به هوا می رفت.
فکر کردیم از بچه های روابط عمومی است
با گذشت زمان اندکی، شخصی آمد و شروع به تنظیم میکروفون و لپ تاپ کرد و تجهیزات صوتی تصویری را دستکاری کرد تا به یک تنظیم مطلوب برسد. ما دیدیم که هم خیلی جثة نحیفی دارد و لباسهای فاخر و آنچنانی هم نپوشیده است. پس از آن که تنظیمات لازم را انجام داد و برخی کابل ها به برق زد، همان شخص پشت تریبون آمد و یک بسم الله الرحمن الرحیم خیلی محکمی گفت. تازه متوجه شدیم که ای داد بیداد . مثل این که سخنران همین ایشان هستند. اصلا به قیافه اش نمی آمد ولی مثل اینکه جدی جدی، سخنران و مدیرعامل جدید، همین ایشان هستند که قرار است برای ما صحبت کنند.
چه سر و وضعی ؟!
من پیش خودم گفتم: بابا حداقل مدیرعاملهای قبلی یه خورده به ظاهر خودشون میرسیدن یه کت و شلوار و اینا حداقل اون یه ذره جذابیت بصری داشت این بنده خدا این دوست عزیزمون اصلا اون رو هم نداره
سخنرانی متفاوت – این بار با همه دفعات قبلی فرق داشت
ایشان بدون این که در ابتدای امر جلب توجه کنند صحبتهای خودشان را آغاز کردند. در ابتدا شروع کردن به توضیحدادن وضعیت حال حاضر شرکت اما با متد خاصی که تا بحال دیده نشده بود. ببینید بالاخره جمعیت زیادی در سالن حضور داشت و همهمه و صحبت سالن بالا بود بعد از گذشت حدود پنج دقیقه از سخنرانی، من دیدم این همهمهها دارد فروکش میکند.
فروکش همهمهها در ابتدای سخنرانی
در عرض پنج دقیقه همهمه ها به سکون مطلق تبدیل شد و دیگر هیچ صدایی نمی آمد، هیچ صدایی. همه جذب صحبت های مدیرعامل شده بودند. ایشان اصلا کسی رو به سکوت دعوت نکرد. اولش اصلاً نگفت آقا ساکت باشید من میخوام براتون حرف بزنم. اصلاً . بعد از ده دقیقه اتفاقی که افتاد این بود که دیدیم ایشان کل جلسه را در مشت خودش دارد. یعنی اینقدر قدرتمند و با نشاط داشت صحبت میکرد و با قدرت ارائه می داد و از همه مهمتر آن محتواهایی که داشت همه و همه نحوهی ارائه کاملا تفاوتی رو رقم زد. او با قدرت به جلو میرفت و صحبتها ادامه پیدا کرد در یک جایی حرفش به نتیجه رسید. آنجا بود که مکث کوتاهی کرد و گفت حالا راجع به این وضعیتی که پیش آمده چند دقیقه فکر کنیم.
هیپنوتیزم سخنرانی
تا گفت فکر کنیم، انگار همه از هیپنوتیزم خارج شدند. یه نگاهی به همدیگر انداختند و راجع به آن چیزهایی که این مدیر گفته بود شروع کردن با همدیگه صحبت کردن. دوباره همهمه ایجاد شد و بحثها شروع شد. صدا رفت بالا طوری که صدا به صدا نمیرسید. من به رفیقم گفتم: این وضعیتی که ایشان تشریح کرده همچنین وضعیت نرمالی نیست ما در این وضعیت بودیم و خبر نداشتیم!؟.
و دوباره، همهمه
این همهمه که در گرفت دوباره مدیر بعد از یک مکث کوتاهی دوباره شروع کرد به صحبت کردن و تشریح یک قسمت دیگر را آغاز کرد. و بازهم همان اتفاق اول سخنرانی تکرار شد. همهمهها دوباره فروکش کرد. این دفعه خیلی زودتر و خیلی سریع تر. این را کاملاً جدی دارم عرض میکنم، همه انگار وسط یک فیلم سینمایی فوقالعاده قشنگ هستند و انگار دارند جای قشنگ و حساسش را تماشا میکنند.
سِحرِ سخنرانی شده بودیم؟!
جالب این که افرادی که خیلی شیطون بودند و همیشه در این گونه مجالس سربهسر دیگران میگذاشتند این دفعه رفتار متفاوتی نشان دادند. من یک نیم توجهی به آنها داشتم. مخصوصا آن رفیق تنومند و که خب بالاخره آدم شیطون و شروشوری بود. واقعا مسحور صحبت اون مدیرعامل شده بود و انگار با تمام وجودش داشت گوش میداد یا به عبارت بهتر تمام وجودش انگار گوش شده بود. سخنرانی هرچی جلوتر می رفت چهره مخاطبان برافروخته تر میشد.
انتهای سخنرانی، خداحافظی در اوج
مدیرعامل جدید سخنرانی خودش را به انتها رساند، در اوج خودش. در اوج خودش یعنی طوری که وقتی سخنرانی به اتمام رسید ناگهان دیدم جمعیت اصلا نوع دیگری بلند شدند. وقتی که یک سخنرانی در حالتهای عادی تمام میشد اینجوری بود که خب تموم شده یه صلوات ختم کنیم و هر کسی برود دنبال کار خودش و دوباره روز از نو، روزی از نو.
بعد از سخنرانی همه نرفتند
جالب اینست که وقتی که این سخنرانی تموم شد این دفعه همه نرفتند سراغ کارشون. همه انگار احساس مسئولیت یا احساس خطر کرده بودند و داشتند با همدیگر حرف میزدند. اینجا همه داشتن تحلیل میکردند. من کاری ندارم که چه اتفاقی افتاد فقط این را بگویم بعد این سخنرانی آقای مدیرعامل با واحدهای مختلف به ترتیب اهمیت جلسه گذاشت و برای آن ها صحبتی کرد و همینطور داشت پیش میرفت. معمولا اینجوری بود که هر سه ماه دوباره یک جلسه سخنرانی برگزار میشد. بسیار بسیار نظم عالی ایجاد شده بود غوغا شده بود بعد از یک سال و نیم نتایجی که این مدیر گرفت واقعا درخشان بود، واقعا درخشان.
سخنرانی ، قویترین ابزار مدیریت
در صحبت آخری که از این آقای مدیرعامل ما شنیدیم وقتی که داشت صحبت میکرد و نتایجی که در این یک سال و نیم سازمان گرفته بود، کارکنان زحمت کشیده بودند و به آن رسیده بودند واقعا ما دیدیم چیزی شبیه معجزه توسط همین سازمان رقم خورده است. سازمان تعدیل نشد، امکانات سازمان برای کارمندان کم نشد مدیر از بیرون نیامد. فقط این آقای مدیرعامل آمد و از نیروهای درونی استفادهکرد و کاری کرد کارستان که واقعا در یادها ثبت شد.
مروز سخنرانیهای یک سال گذشته
وقتی که در جلسهی آخر داشت حرف میزد تمام این یک سال و نیم عین یک فیلم سینمایی جلوی چشم من گذشت. وجه تمایز این مدیر نسبت به سایرین چه بود؟ واقعا او چه کار کرد که بقیه آن را انجام ندادند. و اینجا بود که جرقهی سخنرانی مدیریتی در ذهن من زده شد. آقای مدیرعامل از کلام و سخن بهترین و بیشترین استفاده را برد. کاری که شاید صد تا تبصره و نمیدانم لایحه و قانون و دستورالعمل و سیستم جزا و پاداش نمیتوانست انجام دهد او با کلام خودش انجام داد.
الگوی پنهان در سخنرانی آقای مدیر
کلام او از یک الگوی درست پیروی میکرد. کلامی که مقدمه دارد، کلامی که قبلش یک سری اقدامات انجام شده، در بستر خودش سری اقدامات خاص انجام شده و بعدشم موخره دارد. یک سری اقدامات پشتیبان، یک سری اقدامات تایید کنندهای بعدش قرار دارد.
کشف مدل سخنرانی مدیریتی
من در طول این مدت با این نوع سخنرانی شاید کمتر از هجده نوزده بار روبرو شدم و از این تعداد فقط پانزده تا از این سخنرانیها توانستند به من کمک کنند که بتوانم یک الگوی درست و محکم را از آنها بدست بیاورم. از همان وقتی که از آن شرکت بالاخره آمدم بیرون (چون آن مدیر عزیزمان رفته بود از اونجا) من در شرکتهای دیگه شروع کردم به کار کردن واقعا این نوع سخنرانی و یا به اصطلاح بهتر این نوع سبک مدیریتی را بسیار کم و نادر دیدم ولی هر جایی که دیدم اثر فوقالعادهای داشت و تداعیکنندهی آن سخنرانی اولی بودکه از مدیرعامل شرکت پر رفت و آمد به یاد داشتم. در نتیجه این احساس در ما ایجاد شد که واقعا میشود یک الگو و مدلی را از این سخنرانی به دست آورد و آن را در اختیار سایر مدیران قرار داد.
چرا مدیران از سخنرانی مدیریتی استفاده نمیکنند؟
واقعاً جای تعجب بود که چرا مدیران از این قدرت، از این ابزار که بسیار بسیار عالی است و می تواند قویترین ابزاری باشد که وجه تمایز و مزیت رقابتی مدیر باشد استفاده نمیکنند؟ همین امر باعث شد که نگارش این کتاب شروع شود که البته کارش طول کشید ولی الان به لطف خدا به بازار آمده و به جامعه فرهیخته کشور عرضه شده است. پس داستان این کتاب را و اینکه این کتاب از کجا استارت خورد عرض کردم خدمتتان.
جذب سرمایههای انسانی، نه استخدام آنها
این کتاب “سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک” کتابی هست که به نوع دیگری قرار است از سخنرانی استفاده کند. قرار است سخنرانی را به یک ابزار قدرتمندی تبدیل کرده و دراختیار مدیر قرار دهد که مدیر بتواند کارهایش را با چابکی بسیار زیادتری و بسیار قویتراز گذشته پیش ببرد. قرار است ما به وسیلهی کلام خودمان بتوانیم اشخاص خیلی قدرتمندی (سرمایه های انسانی) را جذب خودمان کنیم نه استخدام کنیم.
فرق جذب و استخدام
فرق جذب و استخدام اینست که در استخدام شما میروید دنبال افراد مختلف و آنها را امتحان میکنید و در آخر شاید از هر دهتا مثلا چهار نفر مناسب گیر بیاورید و دست آخر هم آن چهار نفر ممکن است تمام استعدادهایشان بالفعل نشود. ولی وقتی به جای استخدام، افراد را جذب خود می کنید، کارکنان قدرتمندی جذب شما میشوند که کار ازشان برمی آید و قطعات گمشدهی پازل شما را پر میکنند. آنها به دنبال شما میگردند. آنها می آیند پیش شما که هدف متعالی شما را محقق کنند. چون هدف شما دیگر مختص شما نیست. هدف متعالی شما با سخنرانی و تبیین، هدف قلبی آنها هم شده است. این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه مدیر اصول سخنرانی مدیریتی را دقیقا یاد بگیرد و پیادهسازی کند
همکار تنومند، چه کرد؟
راستی راجع به اون دوست تنومندی که گوشه نشسته بود یادم رفت صحبت بکنم. در زمانی که مدیرعامل کاریزماتیک ما در سازمان شروع به کار کرد. این آقا را خواست. البته درست ترش اینست که مدیرعامل اصلاً این آقا را نمی شناخت و این آقا را نخواست، خودِ دوست تنومند ما رفت پیش مدیر و گفت این سری کارها از من بر می آید. برای من خیلی جالب بود دوست تنومند ما که بیست و چهار ساعته پای بازیهای کامپیوتری کم حجم بود تبدیل شد به یکی از پرکارترین افراد در اداره.
اضافه کاری برای کار یا برای پول
بعضی موقعها از شدت کار مثلا فرض بکنید بعضی موقعها تا نه شب ده شب در محل کار میماند. با جان و دل هم میماند. بیشتر اوقات مجبور بود این و آن ور، ماموریت برود و روز بعدش می توانست استراحت کند اصلا حقش بود که استراحت کند و اصلا از نظر قانونی نیاز نبود که به شرکت بیاید اما او هیچوقت این کار را نمی کرد. یا مأموریت بود یا سرِکار و واقعاً زحمت می کشید.
همکار تنومند، سردار خستگیناپذیر
و برای من خیلی جالبه، گاهی اوقات از شدت خستگی اینجوری میافتاد روی صندلی خودش و به خواب فرو میرفت. کمی که استراحت میکرد دوباره بیدار میشد و دوباره کار میکرد و دوباره پیگیری میکرد.
فرآیند اخذ مجوز
همه میدانیم که گرفتن مجوزها چه کار واقعا دشوار و البته نفرتانگیزی است. خودتان بهتر میدانید. وقتی بخواهیم برای یک مجوز ساده اقدام کنیم، همه می دانید که چه هفت خوان رستمی باید طی شود. مدام باید پیش سازمان ها و اشخاص مختلف بروید و هرجا که می روید میگویند: آقا خب اینجا را امضا کردی؟ حالا برو بالا اینجا را مهر بزن، حالا بیا پایین فتوکپی بگیر حالا این را ببر فلان اداره آنجا تایید کنند. حالا دوباره برگرد. 10 سال پیش واقعاً مجوز گرفتن تونل وحشت بود. البته الان کمی بهتر شده است.
هر وقت میرفت، دست خالی برنمیگشت
فرآیند مجوز گرفتن را گفتیم که به اینجا برسیم. این رفیق تنومند ما اینجوری بود که همه میگفتند اگر برای مجوز کار به بن بست می خورد و هیچ راهی وجود نداشت رفیق تنومند ما وارد عمل میشد. ایشان میرفت هرکاری از دستش برمی آمد انجام میداد و اگر لازم بود بیست نفر سی نفر میدید و بالاخره مجوز ر میگرفت و می آمد. امکان نداشت که دست خالی برگردد.
آتشفشان خاموش که فعال شد
رفیق تنومند ما مثال بارزی بود از کسی که استعدادش تا قبل از آمدن مدیر، ناشناخته باقی مانده بود و حالا همان قدرت خاموش، داشت بیدار می شد و خودش را نشان می داد. کسی باور نمیکرد که او همان کسی است که بیست و چهار ساعته مشغول بازی است و اهل کار روزمره اداری نیست. آن مدیرعامل توانمند توانست این آتشفشان خاموش را فعال کند و او را تبدیل به سرداری کند که واقعا هیچ چیزی نمی توانست مانعش شود.
نظر شما چیست؟
خب آیا شما به عنوان مدیر دوست ندارید که یک چنین قدرتی داشته باشید و نیروهای بالقوهی سازمان را بالفعل کنید. دوستان عزیز من اگر واقعا میخواهیم مزیت رقابتی در ما ایجاد شود توصیه میکنم این کتاب را حتماً حتماً مطالعه کنید. “سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک” کتابی است که مطالب جالبی را در آن میبینید. مطالب عجیبی هم در آن وجود دارد.
توضیحات تکمیلی راجع به کتاب” سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک “
کلیپهای دیگری راجع به کتاب” سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک “
در کلیپ “6 عجایب کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک” راجع به عجایبی که در این کتاب هست صحبت کرده ام. منظور از عجایب، قسمتهای نو و جدیدی است که در هنگام آنالیز سخنرانی مدیریتی به آن رسیدم و باعث تعجب خودم شد. در این کلیپ به شش مورد از آنها اشاره می کنم.
همچنین کلیپ دیگری هم با عنوان ” فرآیند علمی پیچیده در کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک “ در سایت گذاشته شده که میتونید مشاهده بفرمایید.
در آنجا فرایند علمی و مدیریتی که این کتاب بر مبنای آن تدوین شده را توضیح دادم. این که چه نظارتهایی روی این کتاب بوده و این که این کتاب را سازمان مدیریت صنعتی منتشر کرده و چند استاد آن را قبل از چاپ بررسی و تأیید کرده اند. من به شما این اطمینان را میدهم که این کتاب دقیقاً بر اساس اصول علمی نوشته شده (کتاب تا چاپ بشود، فرآیند سخت و دشواری را طی کرده ) پس با خیال راحت و آسوده آن را مطالعه کنید، به دیگران معرفی نمایید و اگر در جایی راجع به اهمیت سخنرانی مدیریتی، ارائه ای داشتید این کتاب را به عنوان منبع معتبر، معرفی کنید.
ویژگیهای ظاهری و قیمت
دوستان اولاً این را عرض میکنم که این کتاب بسیار ارزان یعنی با قیمت شصت و هشت هزار تومان به بازار عرضه شده است. من فقط راجع به ویژگیهای ظاهری این کتاب بگویم.
صفحات کتاب
ببینید در چاپ این کتاب از کاغذ بالک استفاده شده که سبکتر است. رنگی که داره یک رنگ نخودی که چشم رو یک جورایی به قول خودمون مینوازد و اذیت نمیکند. نوشتن روی آن راحتتر است.
وزن کتاب
یکی از معیارهای ما در چاپ، این بود که کتاب از نظر وزنی کتاب سبکی باشه البته بگویم نسبت به کاغذ معمولی شاید خیلی کم و غیر محسوس این اتفاق بیفتد ولی خب برتریها همین جوری جمع میشود. یعنی این کتاب یه برتری خفیفی از نظر وزن نسبت به سایرین داره که به همین خاطر میتوانید این کتاب را به راحتی با خودتون حمل کنید و مطالعه بکنید در اتومبیلی که سوار میشوید (البته وقتی راننده هستید که نمیتونید بخونید) منظورم اینه که اگر تاکسی سوار میشوید و یا در مسیرهای حمل و نقل عمومی و یا در مسافرتهای برون شهری، این کتاب را به راحتی میتوانید مطالعه بفرمایید.
چگونه این کتاب را تهیه کنم؟
خدمتتون عرض میکنم که چجوری میتونید این را تهیه کنید خیلی راحت میتوانید زنگ بزنید به فروشگاه کتاب سازمان مدیریت صنعتی این کتاب را سفارش بدهید ظرف مدت کوتاهی برای شما میفرستند.
فروشگاه شماره1 : تهران، خیابان ولیعصر، نبش خیابان جام جم، ساختمان آموزش سازمان مدیریت صنعتی تلفن : 22040440
فروشگاه شماره2: تهران، خیابان شیخ بهایی جنوبی، خیابان ایرانشناسی، شهرک والفجر، خیابان نهم، سازمان مدیریت صنعتی، ساختمان شماره2 تلفن: 88604280
اگر در استانهای دیگری هستید برای شما پست میکنند. خلاصه اش مانعی نیست در این که این کتاب را بدست بیاورید.
راه ارتباط با ما برای تهیه این کتاب
اگر به هر دلیلی نتوانستید کتاب را از فروشگاه ها تهیه کنید حتما لطف بفرمایید با ما تماس بگیرید تماس با ما از طریق پیج اینستاگرام مدیرجو هست. می توانید به پیج مدیرجو آمده و دایرکت بدهید.
آدرس پیج مدیرجو: http://www.Instagram.com/Modirjoo
از طریق ایمیل هم میتونید با بنده تماس بگیرید
آدرس ایمیل ما : Modirjoo@Gmail.com
نکتهی اساسی اگر این ویدیو را دارید از طریق پیج اینستاگرامی مدیرجو میبینید حتما ما را لایک کنید و این ویدیو را برای خودتان کنید. نظرتان را در پیج مدیرجو با ما درمیان بگذارید و این کلیپ را برای دوستان خودتون بفرستید.
و حرف آخر
هدف مدیرجو (سایت، پیج اینستاگرامی و سایر موارد) اینست که ما مدیران در جای جای ایران در استان به استان، شهرستان به شهرستان و دهستان به دهستان یکدیگر را پیدا کنیم و با همدیگر و در کنار همدیگر یک دست واحدی شویم و بتوانیم کار انجام دهیم. و ایران، این میهن عزیز اسلامی پرتوان را به آن جایگاهی که واقعا لایقش هست برسانیم. باید کارها را با قدرت پیش ببریم و چه خدمتی از این بالاتر که در خدمت مردم آگاه و صبور و واقعا عزیز ایران باشیم. همهی ما مدیران انشاالله باید تلاش کنیم این جامعهی مدیریتی مدیرجو در تمام استانها شکل بگیرد. ما افقهای بسیار روشنی داریم، آیندهی انشالله بسیار روشنی داریم با امید و توکل به خداوند منان و یاری او انشاءالله پیش میرویم و موفقیت نصیب ما خواهد شد ممنونم. یاعلی
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
فرآیند علمی کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک
6 عجایب کتاب سخنرانی به سبک مدیر کاریزماتیک
استخدام به سبک آلن تیورینگ
- (+98) Iran
دیدگاهتان را بنویسید